۱۳۸۹ شهریور ۱۲, جمعه




پرستویی که در سر پناه ما آشیان کرده است 
با آمد شدنی  شتابناک
 خانه را  از خدایی گمشده لبریز می کند ...

۳ نظر:

منجر به زن گفت...

و هیچگاه شکست را برما چیزگی نیست

مطلب قبلیت ومنو یادپاندورا انداخت بی ربطم شاید نباشه .

وحید گفت...

فریاد بال زدنهایت آمدنیست پرستو کوچک من کوچ تو راه های نگاهم را به کوچه تاریکیها پیوند زده است
در بی خدایی خدا زنده خواهد شد خدئا خواهد آمو خونین و ضرب شکسته اما تو در مسیرت راست قامت بمان
شاد باشی نفسم در آمد تا تونستم نظر بذارم

وحید گفت...

فریاد رهایی بال زدنهای پرستو کوچک من در خلوت سیاهی شب اسیر میمونه شادی پرواز جلاد را به کشتن هشدار می دهد بمان و از ازدی بگریز پرنده کوچک من