۱۳۸۹ آبان ۲۵, سه‌شنبه

عيدقربان

وقتي اسم عيد قربانومي شنوم يادگوسفندوخون و... مي افتم. روزي كه گوسفند بيچاره روسرازتنش جدامي كنيم . روزي كه به قول مذهبي ها خدابه ابراهيم دستورميده به جاي اسماعيل گوسفند قرباني كنه .مگه گوسفند جون نداره حيوونا هم احساس دارن فقط نمي تونن مثل ما آدما حرف بزنن واز خودشون دفاع كنند.
نمي گم گياهخوارم وگوشت نميخورم ولي جشن گرفتن همچين روزي فاجعه است .
(اگه به اون چشماي مظلومش وقتي كه ميخوايي سرشوازبدنش جداكني نگاه كني فكرنكنم بتوني همچين كاري روانجام بدي.)

۱۳۸۹ مهر ۱۷, شنبه


و

داستانی کوتاه از فرانتس کافکا:

موش گفت:
- افسوس ! دنیا روز به روز تنگ تر می شود .سابق جهان چنان
 دنگال بود که ترسم گرفت.دویدم ودویدم تا دست آخرهنگامی که
 دیدم از هر نقطه ی افق دیوارهایی سر به آسمان می کشد
 آسوده خاطر شدم . اما این دیوارهای بلند با چنان سرعتی
 به هم نزدیک می شودکه من از هم اکنون خودم را در آخر خط
 می بینم وتله یی که باید در آن افتم پیش چشمم است.
- چاره ات در این است که جهتت را عوض کنی .
- گربه در حالی که او را می درید چنین گفت .


۱۳۸۹ مهر ۱۲, دوشنبه


غم هرچقدر هم کوچیک باشه
باید ازدلت بندازیش بیرون
چون هی بزرگ وبزرگتر میشه
مثل بذرکوچیکی که تو خاک میکاریش
وهرروز بزرگتر میشه.

۱۳۸۹ مهر ۷, چهارشنبه

ویکتورهوگو:
اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی
واگر هستی کسی هم به تو عشق بورزد
واگر اینگونه نیست تنهاییت کوتاه باشد
وپس ازتنهاییت نفرت از کسی نیابی
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید اما اگر پیش آمد
بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی

امیدوارم سگی را نوازش کنی
به پرنده ای دانه بدهی وبه اواز یک سهره گوش کنی
وقتی که اوای سحرگاهیش را سر می دهد
چرا که به این طریق احساس زیبایی خواهی یافت به رایگان

امیدوارم که دانه ای هم بر خاک بفشانی
هر چند خرد بوده باشد وبا روییدنش همراه شوی
تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد

اگر همه ی اینها که گفتم فراهم شد
دیگر چیزی ندارم برایت ارزو کنم



۱۳۸۹ مهر ۴, یکشنبه

تکرارزندگی

دیگه از این همه تکرارزندگی  خسته شدم  نمیدونم تا کی می خواد تکرار بشه باید دنبال تنوع توزندگیم باشم  ولی نه تنوع هم بالاخره میشه تکرار. همه چی تکرار میشه واین تکراره که خسته کننده است تنوع هم فایده نداره.  شنیدم شادی می تونه تکرار زندگی رو شیرین کنه ولی اگه اونقدر تودل آدم غم باشه که دیگه جایی برای شادی نمونده باشه چی ؟ به نظر من فقط یه راه وجود داره که از زندگی لذت برد ا ونقدر این دنیا برات بی ارزش باشه که دیگه غصه هیچی رو نخوری ودنیا رو به بازی بگیری آدم وقتی بازی می کنه شاده وبه هیچی فکر نمی کنه .

هیچ چیز تکرار نمی شود وعمر به پایان می رسد : پروانه برشکوفه ای نشست و رود به دریا پیوست!


۱۳۸۹ شهریور ۲۳, سه‌شنبه

 ژان پل سارتر:
شاید فهمیدن چهره آدم برای خودش ناممکن باشد
یا شاید به خاطر این است که من تنها هستم
کسانی که در جمع انسان ها زندگی می کنند
یاد گرفته اند که چطور خودشان را در آیینه ببینند
به همان گونه که در نظر دوستانشان می نمایند.

۱۳۸۹ شهریور ۱۲, جمعه




پرستویی که در سر پناه ما آشیان کرده است 
با آمد شدنی  شتابناک
 خانه را  از خدایی گمشده لبریز می کند ...

۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

حق زن

سخت است حرف زدن درمورد چیزی که وجود ندارد.
چیزی که وجود ندارد باید آفریده شود.
امادردناک است که فقط خدا می تواند بیافریند ودردناک تر ازآن اینست که که خدا هم مرد است . پس خدای زنان کجاست ؟ آیا زنان هم خدایی دارند؟
شاید خدای زنان هم مانند بندگانش اسیر خدای مردان است . شاید او هم درپی کشف
راز حق زن است . شاید او هم مانند اکثر زنان حق زن را فقط مادرشدن و... می داند وبس . شاید می داند اما می خواهد بندگانش خود به رازشان پی ببرند . شاید ازاین می ترسد اگر راحت حق زنان را به آن ها بدهد  راحت از دستش بدهند وقدرش راندانند .
نمی دانم !
فقط این را می دانم وبارها شنیده ام که حق گرفتنی است دادنی نیست.

۱۳۸۹ شهریور ۱, دوشنبه

میشل.فوكو :                                           روشنفكر فردی است شكاك ، او بیش از هر چیز با پافشاری و منطق روشن به خود شك می كند . بحران ، بیگانه شدگی ، ناتوانی و جداشدگی ،  كه ظاهراً همگی از ویژگیهای روشنفكران به شمار می آید  ، به دست خود  روشنفكران ساخته شده  و بصورت درونمایه اصلی ادبیات در قرن بیستم درآمده است . روشنفكران یگانه گروه جامعه اند كه می توانند نقاب از چهره خود بردارند و خود را تجزیه و تحلیل كنند .  به این ترتیب یك نوع میل خود آزاری در میان روشنفكران وجود دارد . درك حقایق خلاف میل شخصی مستلزم تلاش فكری بسیار است و چنین تلاشی خوشایند روشنفکر است .

۱۳۸۹ مرداد ۲۱, پنجشنبه

رده بندی جدیدی دردنیای علم

ازآن جایی که من تحصیلاتم درزمینه ی زیست شناسی بوده است اطلاعاتی راجع به رده بندی موجودات دارم. بنابراین تصمیم گرفتم یک رده بندی جدید به علم زیست شناسی اضافه کنم امیدوارم مورد تایید دنیای علم قرار گیرد.
انسانها دو دسته اند:
1.زنان   2.مردان
که اینها خود دارای انشعاباتی هستند.
مردان سه دسته اند:
1-مردان سنتی :  مردانی که حتی نوشتن در مورد آنها بر روی کاغذ هم برایم سخت و عذاب اور است پس ترجیح میدهم چیزی در موردشان نگویم چون میدانم همه ی زنان ایران با این گروه اشنایی دارند.
2-مردان نیمه سنتی: مردانی که فهمیده اند به زن ظلم شده است ولی کاری در بهبود حال زنان انجام نمیدهند و برای من اینها با مردان سنتی فرقی نمیکنند.                                      
3-مردان مدرن(روشنفکر): مردانی که میدانند به زنان ظلم شده است و میخواهند به آنها کمک کنند. 
 توصیه مهم به مردان روشنفکر:زنان هیچ نیازی به ترحم ندارند.
زنان هم سه دسته اند:
1-زنان سنتی: زنانی هستند که دوخدا دارند 1- خدایی که آنها راافریده است 2- خدایی به نام شوهر
2-زنان نیمه سنتی: زنانی که ظاهرا به آنها ظلم نمیشود ولی در واقع همان زنان سنتی اند.
3-زنان مدرن: زنانی که فقط یک خدا دارند.و شوهرشان دیگر برایشان حکم خدایی ندارد و خدایشان در حد یک پیامبر نزول کرده است.                                                                                                                                                        
تذکر مهم: البته من جزء هیچ کدام از این گروه ها نیستم. من خودم را جزء دسته ای جداگانه قرار داده ام که امیدوارم روزی برسد که تمام زنان جزء این دسته باشند:
زنانی که نه تنها به مردان نیاز ندارند بلکه مردان به انها نیاز دارند.